مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

عشق من و بابایی

پانزده ماهگی مبارک

1393/9/17 1:36
نویسنده : sanhad
254 بازدید
اشتراک گذاری

امروز ابان 93 عزیز دلم پانزده ماهشو تموم کرد.واسه چکاب بردیمت بهداشت.وزنت یازده و ششصد.قدتم هشتاد شده بود.

از کارای این ماهت بگم.هی میایی پاهامو بغل میکنی.عاشق این کارتم.از دور بدو بدو میایی بغلم میکنی.میگم بوسم کن.حتما باید لبمو بوس کنی.با دو دستات سرمو میاری پایین تا بوسم کنی.چند روزه نق نقو شدی.فکر کنم میخوای دندن دراری.هی دندوناتو ماساژمیدی.تو عکس خودتو میبینی دستتو میزنی رو سینت یعنی منم.قربونت برم که از الان بابا شدی.میری عروسکتو برمیداری بغل میکنی.چیزی میدم دسست میرم میبینم به خورد عروسک بیچاره دادی. عاشقتم.بابا بهت بگه به چیزی دست نزن خودتو لوس میکنی و با صدای بلند گریه میکنی.دستت به  چیزی نرسه میری قاشق برمیداری با اون وسایلو از رو اپن برمیداری.زود زود میری نماز میخونی.الله اکبرو میگی امااااااااااااا.ربونت برم که نمیتونی الله اکبر بگی.بخار دود بینی فوت میکنی.کسی میاد خونه میری وسایلاتو میاری نشون میدی.کتاب میاری تا برات بخونیم.خودتم میکیری دستت ادای خوندن در میاری.ماشیناتو میذاری زمین  قشنگ میرونی.میری از کابینتا خوراکی میاری برات بار کنیم.باز میکنیم اما  لب بهشون نمیزنیوکی بد غذاایت درست میشه خدا میدونه.باب میاد خونه میپری.بعد میبریش جلو میز که از روش بپره.اخه یبار وقتی اومد خونه از روش پرید الان گیر دادی.تا تو اینه خودتو میبینی بینیتو جمع میکنی.فدای بینی کوچولوت شم.یکی بخوابه دستتو میذاری رو بینیتو هیس میگی.تا میگم مهدیار پی پی کن میگی جیشسکوت بلدی موبایلمو باز کنی و باهاش بازی کنی.درد شیشه هارو میتونی ببندی.خیلی ترسو هستی کار خطرناک انجام نمیدی.تازگیا از تخت خاله میرفتی بالا الان اونم کنار گذاشتی.خیلی خوشحالم که کارای خطرناک نمیکنی.خطرو درک میکنی.تا حالا ندیدم به بخاری دست بزنی.فرو روشن کنم محاله نزدیک گاز شی.از این بابات خیالم راحته.یکی از کابینتا درش افتاده اینقد میترسی بیفته روت.یکم تکون بخوره میشینی زمین گریه میکنی.خوشگلم عکساتو بعدا میام میذارمبوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)