مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

عشق من و بابایی

شانزده ماهگی مبارک

1393/10/21 0:17
نویسنده : sanhad
252 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرم.مامان با تاخیر پنج روزه برات مینوسیهخجالت اخه چند روز مهمون بودم وقت نگردم.واسه چکاپ نبردمت.دکترت گفت هرماه لازم نیست.خداروشکر قد و وزنتم خوبه.البته من هروز تو خونه چکاپت میکنم.هم قدت هم وزنت بیشتر شدهمحبت

از کارات برات بگم.خدارو شکر غریبیت کمتر شده.خدارو شکر میکنم این مرحله از رشدتم با موفقیت گذروندی.مامان خیلی وابستم بودی.رفته رفته داره کمتر میشه.دروغ چرا غصه میخورم.دوست دارم هر لحظه بغلم باشی و شونمو گاز بگیریزبان ولی دیگه افتخار نمیدی.زیاد بغلم نمیمونی.بعضی وقتا بدو بدو میای بغلم بوسم میکنی.خدا این لحظه های قشنگو ازمون نکیرآرام بهت میگم برو سلام کن.میری دست میدی.اینم بگم انگار خجالتی هستس.سرتو میندازی پایین میری دست میدی.فدای اداهات.همه رو به اسم مسشناشی.من یادت ندادم.اونروز شانسی ازت پرسیدم همه رو نشون دادیزیبا  اسم میوه وارو هم یاد گرفتی.اسمشونو میگم میری میاری.میرم به تاکسی تلفنی زنگ بزنم میبینم رفتی لباساتو اوردی.صدای عزاداری یا قران بیاد سینه میزنیواهنگ باشه پامیشی میرقصی.اونروز رقصی اذری دیدی قشنگ پاشدی اذری رقصیدی.لباس تازه تنت میکنم میفهمی تازه هست میری به بابا نشون میدی.بازی میکنی خسته میشی دراز میکشی و واسه خودت پیش پیش میگی.میگم مهدیارو بوس کن میری جلو اینه واسه خودت بوس مسفرستی.همه رو بوس صامت میکنی.ولی بوس خودت صداداره.ادویه برمیداری میری رو گاز میریزی.کثلا داری غذا میپزی.اشغالارو میندازی ظرفشویی.تا رسیدیم خونه لباسات و میبری میذاری گمدت.اونروز گفتم برو بشین رو مبل تلوزیون ببین.رفتی انجام دادی.الان هی میری میشینی رو مبل تلوزیون میبینی.گفتم به پریز دست نزن.اونروز یواشکی داشتی دست میزدی.من دیدم..واسه اینکه دعوات نکنم اینقد گریه کردی.بعد افتاده بودی دنبالم از دلم دراری

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)