هشت ماهگي ياسمينم

سلام ياسمينم.ياسمينم هشت ماهه شده. عشق مامان هرروز بيشتر عاشقت ميشم . ماماني هممون كرونا گرفتيم. ماهمگي خوب شديم جز مامان جون كه با كلي سرم و امپول داره بهتر ميشه. بدترين روزهاي عمرم . ولي خداروشكر به خير گذشت. چراغ و با دستت نشون ميدي. هادي رو صدا ميزنم با دستت بيا بيا ميگي.توپ بازي ميكني باهام توپو ميندازم ميري مياري برام.خودتم غش ميكني. دس دسي ميكني. سينه خيز ميري همه جا. چهار دست و پا ميشي ولي حركت نميكني. مياي تو اشپزخونه .از ميزها ميگيري بلند ميشي.تلفن ميگيري گوشت. عمه مامان ميگي. ساعت و تلوزيون و لباسشويي رو نشون ميدي. داداشي وابجي رو نشون ميدي. عاشق بابا شدي بغل من نميايي. همش دنبال بابا ميري. خيلي برام شيريني. ولي رفلاكس داري و خيلي اذيت ميشي شبا اا صبح نميخوابي. خلاصه برديمت دكتر وزنت٨ شده بود قدت ٦٩.اين دكتر جديد كلي برات دارو نوشت خيلي بهتري. شير خشك مخصوص الرژي داد خيلي تلخه ولي خيلي دوست داري. ديگه شير منو نميخوري بزرگترين غصه زنديگمه ولي به خاطر تو تحمل ميكنم تا تو خوب باشي. ميدونم تا اخر عمر غصه خواهم خورد مامان عاشقته بدون عشق كوچولوم
عسلم سلام همه كسم نفسم. وقتي از تو مينويسم حس ميكنم قلبم ميخواد بايسته خيلي دختر پردل و جراتي هستي ولي يه مظلوميت و مهربوني تو وحودت داري كه قلب منو اسير خودش كرده. نميدوني چقدر دوست دارم. نميدونم چرا اينارومينويسم اشكام سرازير شده. همه وجودم از خدا ميخوام هيچ وقت غم نبيني. ازتو بگم كه پيش دبستاني و تموم كردي تو خونه زودتر از سنت البته مامان از دو سالگي برات كتاب خريده و باهات كار كرده فقط مونده نوشتن كه مامان يادت ميده. وزنتم ١٧ كيلو شده.
و اما مهديار پسر بزرگ خونه عزيز دل مامان الهي فدات شم كه مهربوني . برا مامان زبون ميريزي.ميخندونيم. بيشتر از خودم دوست دارم. قشگ مامان دوم دبستان ميري مدرسه تو عوض كردم چون كرونا رو فهميده بودن يه جوري رفتار كردن ناراحت شدم به خاطر تو يه وقت كسي ناراحتت نكنه نميبرم اونجا. ثبت نام كرديم روزبه كه از بهترينهاي تبريزه ولي خوب كار نكردن بازم بردمت شمس. خيلي خانم معلم خوبي دازي خداروشكر