مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

عشق من و بابایی

شیرین کاریهای ملوسکم

1392/12/11 1:21
نویسنده : sanhad
294 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر عزیزم.مامان فدای مهربونیت بشه.25 بهمن ولنتیان بود.من و تو بابا با هم 1 جشن کوچولو گرفتیم.بابا واسم موبایل خرید من واسه بابا کفش واسه میوه ی دلمون مهدیار بسته ی اموزشی گرفتیم.در اخرم باهم رفتیم بیرون شام خوردیم.انشالله روزی برسه که تو و همسرت و کوچولوت باهم جشن بگیرینقلب

چند روزه هوا گرم شده ما هم میبریمت بیرون.همه نگات میکنن.اون روز یه مرده جلومونو گرفته سلام میکنه منم فکر میکنم دوست باباست دیدم اوده داره با تو حرف میزنهنیشخند بابا بغلت میگیره همه پشت سرش باهات حرف میزنن تو هم غش غش میخندیقهقهههر کی میبیننت فکر میکنه دختری با اینکه لباست پیرونه هست.از بس پسملم سفیده.قربون قد و بالاش برم من. برده بودمت لاله پارک گذاشتیمت تو سبد خرید همون لحظه که گذاشتیمت مثل ادم بزرگا از میله ها گرفتی که یهو نیفتی.یه خانومه که بچش 1 ماه از تو بزرگتر بود اومده میگه ماشالله چه خوب نشسته و بلده از میله ها بگیره.ما هر کاری کردیم بچه از میله ها نمیگیرهو اینور اونور میفته.قربون پسرم برم که باهوشه زود قلق همه چی دستش میاد.زود اومدیم خونه برات اسپند دود کردیم.ماشالله همه کارات از سنت جلوتره.هر کی وقتی نوزاد بودی میدیدت میگفت به هیشکی نشون ندین منم به همه نشون دادمتنیشخند ماشالله کامل بدون کمک میشینی.کمی چهار دست و پا میری ولی زود خسته میشی..وقتی رو بالش میذارم بخوابی پا میشی میشینی.لبه ی میز میذارمت از میز میگیری و وامیستی.برات سوپ درست کردم بدون نمک و ابلیمو.طوری عق زدی که استفراغ کردی.الان برات مجبورم نمک و ابلیمو و زعفران بریزمگریه دایره ی لغاتت زیاد شده اغو اغا داب دب و ............وقتی هم عطسه میکنی میگی اخییییییخنده وقتی 3 ماهت بودم بهت شیر میدادم نمیخوردی منم هی میگفتم به به.که یهو گفتی به به.همه با تعجب به هم نگا کردیم.کارایی میکنی تو که همه سوپرایز میشند.بعضی کارات جوریه که ادم جس نمیکنه کوچولویی.همه میگنا فقط من نمیگم.تازگیا زیاد نی نی تازه به دنیا اومده.عزیز به دیدن هر کدومشون میره میاد میگه.گردنش میفتاد.اخه مامان تو از اول گردن میگرفتی.قربونت برم من.مثل بچه بزرگا بغلت میکردیم نه مثل نوزادا.الان میگم نکنه بچم اذیت میشده اونجوری بغل میگرفتیمناراحتخاله جونم میگه .اسه اینکه گردشو صاف نگه میداشت.هر چی میگه من یادم میفته غصم میگیره.انشالله بزرگ شو بهت نشون میدم بچم چه پهلوونی بوده.ماشاللهماچ به شدت غریبی میکنی.البته دو ماهه که رفته رفته زیاد میشه.تو یک جمع زیاد غریبه ببینی طوری گریه میکنی که چشای نازت پر اشک میشه.وای که دلم ضعف میره وقتی صبح از خواب پا میشی منو ناز میکنی و لبتو میذاری تو دهنم.وای عاشق اون لحظه ام.شیر خوردنتم که همچنان مکافاته.دو روزه زیارت ال یاسین و باز میکنم با صدای اون شیر میخوری.هر چقدر اذیتم کنی گله نمیکنم فقط شیرتو خوب بخور عزیزکم.همشو برات مینویسم که هیچ کدوم یادمون نره.امیدوارم وقتی اینارو میبینی لذت ببری

پسرم دراه درساشو میخونه

اولین بار با کالسکه رفتیم بیرون بابا برامون ابمیوه خرید برا شما هم بستنی زمستانی خریده بود.اخه بابا من میتونم بخولممژه

دخمل نازمو نگابغل

داره تلوزیون میبینه

قربونت برم که خودت یتونی بشینی

خرید در لاله پارک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

khale seli jun :p
11 اسفند 92 22:59
سلام خاله جون نمی دونی چقد شلوغ شدی؟ اونقد بچه شیرینی شدی.من مامان بابارو ناز می کنی.لبات می چسبونی رو صورتمون مثل اینکه بوسمون می کنی خودت کامل میشینی با اسباب بازیات بازی می کنی لازم نیس کسی نگهت داره . باهم توپ بازی می کنیم اونقد قهقهه می زنی می خندی . هر روزم انگلیسی بهت یاد می دیم اونقد با علاقه و شوق نگاه می کنی امروز بغل مامان بودی من رفتم اتاق پشت سرم گریه کردی منم زود اومدم بغلت کردم آروم شدی اونقد دوسم داری هر وقت چشت بهم میفته بال بال می زنی می خندی برام ناز ی کنی. می یای بغلم سرت رو شونم میذاری برام ناز می کنی بعد بر می گردی نگام می کنی لبات می چسبونی صورتم خیلیییی دوست دارم جانییییم .عشق کوچولومی فدات شم جانییییم
sanhad
12 اسفند 92 0:34
lمرسی خاله جون اینقد برام زحمت میکشی.البته بغلیم میکنی رو زمین نمیمونم مامانمو اذیت میکنم
khale seli jun :p
12 اسفند 92 19:49
قربونت برم عزیز دلم آخه وقتی زمین میذارمت گریه ی کنی می یام بالا سرت بال بال می زنی باهام حرف میزنی که منو از زمین وردار منم نمی تونم بی تفاوت باشم زودی بغلت می کنم آخه تو عشق منی ملوسکم عروسکم
لعیا
13 اسفند 92 0:06
ماشاالااااااااا چههههههههه بزرگ شده!!! این بلاچه الهی قربونش برم خیلی ناااااااااز پسر شده خدا حفظش کنه مهدیاااااار جونننن دوست دارم
sanhad
13 اسفند 92 22:21
خاله جون بذار زمین عادت میکتم.اخه اینهمه لوسم میکنی مامانمو اذیت میکنم
sanhad
13 اسفند 92 22:23
مرسی خاله لعیا.سرما خوردم دعا کن زود خوب شم