مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

عشق من و بابایی

سیزده ماهگی مبارک

1393/7/16 1:47
نویسنده : sanhad
240 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دل مامان.امروز سیزده ماه شد اومدی رو زمین.فرشته ی اسمونی من رو زمین بهت خوش میکذره؟چشمک به ما که با وجود فرشته کوچولومون خیلی خوش میگذره.باهات اینقد بهم خوش گذشته.حاظرم هزار بار درد زایمانو تجربه کنم.یاد نگاههای اولت دیوونم میکنه.خدا حفظت کنه پسرم

پسرم یه روز قبل ماگردت مریض شدی.تب داشتی.اینقد گریه کردی.اخه پسرم زیاد گریه نمینه.ولی دیروز ضجه میزدی.یاد بیمارستان میفتادم که سرمت و میخواستن عوض کنن ضجه ممیزدی و ملتمسانه نگام میکردیگریه

بگذریم.بردیمت دکتر وزنت یازده و صد.قدت هفتاد و هشت.دور سرتم چهل و هشت و نیم.گفت همه چیت عالیه.یکم گلوت التهاب داشت.بهت دارو داد.

چند وقته خیلی بیتابی میکنی.همش غر میزنی.احساس میکردم داری دندن درمیاری.دیروز دیدم بلهههههههههه پسرم چهارتا دندونو یکجا دراورده.قربون زجر کشیدنتا شم من.

از کارای این ماهت بگم برات

خاله جون عقد کرد.همون روز بردیمت اتلیه.واست تولد گرفتیم.خسته بودم خیلی مختصر شد.انشالله سال بعد جبران میکنم.بابا و خاله جون و مامان جون خیلی زحمت کشیدن.دستشون درد نکنه.خودتم که اینقد باهوش و بلا شدی یه وقتایی میمونم.همه چیو متوجه میشی.هر کاری ازت میخوام مکنی.موندم چه جوری یاد گرفتی.من چراغو جزا بهت یاد دادم.خودت معنی چراغو فهمیدی.تا میگم نشون میدی.به پاهات لاک زده بودیم دیگه بهت یاد ندادیم لکه رو پاهات.مامان جون بهت گفت میبینم دختر شدی و لاک زدی زود نشستی لاکاتو نشونش دادی.بابا هی میگه دردت بخوره رو سر کچلم.تا بهت میگیم کلی گچل بابا.میری میزنی رو سرش.بابا خوشش میاد.هی میگه.ولی من خوشم نمیاد.بابارو همیشه باید ناز کرد...بهت میگم گریه کن بینیتو جمع میکنی صدای گریه در میاری.روز عقد خاله جون دختر خالم بهت گل داد بهش مرسی گفتی اونم سه بار پشت سرهم.خوابت میاد دستمو میگیری میاریم اتاقت خودتم از تختت میخوای بری بالا.پوشکت پر میشه دستمو میگیری میبری حموم.چند ماهه ماشین خودمونو میشناسی.به همه میگم زیاد باور نمیکنن تا خودشون میبینن از تعجب شاخ در میارن.پریروز پیش مامان جون ماشینمونو زود زود نشون میدادی و هلم میدادی سمت ماشین.مامان جون هنگ کرده بود.تا رسیده خونه واست اسفند دود کرده.تا تلفن زنگ میزنه بدو بدو میری تلفنو واسم میاذی.رو زمین چیزی باشه زود زود جمع میکنی.موبایل هرکسو میدی دستش.اصلا دوست نداری رو زمین چیزی باشه.بابایی واسه تولدت ماشین داده.صبح تا پا میش اول اونو میاری وسط هال.عاشق یخچال هستی.تا درش باز میشه بدو بدو میایی.ایفن زنگ بزنه میری جپحلو در میاستی.غریبی کردنت دراه خوب میشه رفته رفته.از تاریکی میترسیدی اینقد بردمت تو اتاق تاریک باهات بازی کردم ترست ریخته.با اینکه خودم از تاریکی میترسمترسواز ارتفاغم میترسی هی میذارم رو مبل میگم زود بیا پایین.خودت میایی پایین به همه میگم تشویقت کنن.خوشت میاد.یه جاییمون درد بکنه  زود بغض میکنی.قربون اون قلب مهربونت.اونروز با خاله جون به شوخی سر وسایل دعوا میکردیم.دیدم رفتی دسته ی جاروبرقی رو برداشتی اومدی خاله رو زدی.اینقد خندیدم.قربونت برم که هوای مامانتو داری.عزیزمی.

شوهر خاله رو خیلی دوست داری.بهش میگیم عمو.میری بوسش میکنی.تا اهنگ میشنوی میرقصی.اونروز عمو رو هم بلند میکدی که باهات برقصه.تا یکی از در میاد.اینقد ادا میدی.عقب عقب میری.فوت میکنی.پاهاتو میکوبی رو زمین.غذا خوردنتم مثل همیشه.فقط کله پاچه دوست داری.در اخرم هرروز برات برنامه گذاشتم.ریاضی زبان نقاشی و .... بهت یاد میدمخندونک

عکسات و بعدا میزارم الان خوابم میاد.عکسای ماه قبلت همش پاگ شدن.مموریم خراب شدگریه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)