مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

عشق من و بابایی

چهار ماهگيت مبارك ياسمينم.

1399/3/23 3:44
نویسنده : sanhad
257 بازدید
اشتراک گذاری
سلام عشقاي مامان. ياسمينم چهار ماهگيتم گذشت هم خوشحالم بزرگ ميشي هم ناراحتم اين روزا زود ميگذره. اخه خيلي دلبر و مامان كش شدي. اول بگن از وزنت كه از ابجي و داداش كمتري مامان هم هي غصه ميخوره هي دنبال افزايش وزنت. چهار ماهگي ٦٥٠٠ شده بودي. روي نمودار هستا ولي بچه هاي من بايد از نمودار بزنن بيرونعادت كردم آخه🥰🥰 بهت شير خشك ميدم خدا ميدونه با چه مصيبتي ميخوري عاشق ماماني. ٥ ارديبهشت با عروسكات بازي كردي. ٢.٥ غريبي كردي. ٢.٦ پاهاتو گرفتي.٢.٢١ موهاي مامانو ميكشي. وقتي بغلمي كسي حرف ميزنه برميگردي هي نگاه ميكني ميخندي. دل مامان جونو بردي با اينكارت. ماماني و كانل ميشناسي بغل هركي باشي مياي بغل خودم. به جاي سينه خيز رفتن عقب عقب ميري. اسمتو صدا ميزنم با حالت تعجب و دهان باز نگام ميكني. صورتمو ناز ميكني. موهامو ميكشي. با صداي بلند ميخندي. يكم باهات بلند حرف بزنم بغض ميكني. خلاصه كه همه جوره عاشقتم.
مهديار قشنگم امروز ٣/٧ رفتي مدرسه امتحام دادي به جز تراش آرش كه وميدونستي ارش اسمه همشو درست گفتي. اينقد با ادب و بادرك و مهربون هستي حد نداره. خيلي دوسم داري اين برام بهترين حس دنياست. ومن عاشقانه دوست دارم. برات جوجه خريده بوديم هردوشون مردن، عاشق ياسمين و عسل هستي.
عسل نازم همه چيزم.همه كسم. مهربونترين دختر دنيا كه در عين مغرور بودن بسبار بسيار مهربوني. كسي بياد خونمون كلي پذيرايي ميكني. خاله جون و ميبيني هرچي داري ميذاري توكيفش. همه خوراكياتو باهمه تقسيم ميكني.عاشق بابا و بابا عاشق تو شده. امروز اينقد گريه كردي كه ميخواك برم مدرسه امتخان بدم اخر سر به يكي از دوستام گفتم برات وويس بذاره بگه خانوم معلمته و امتحان برا فردا مونده
هادي جانم يه سطرهم براي تو مينويسم كه در سخترين شرايط زندگي مديريت سه بچه هميشه در كنارم بودي و كمكم كردي . بدون كمك تو نميتونستم اين مرحله رو با ارامش سپري كنم عاشقتم🥰🥰🥰🥰













































پسندها (2)

نظرات (0)