مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

عشق من و بابایی

اولین غذا

سلاااااام.عزیز مامان امروز اولین غذای کمکیت و خوردی.انشالله که خوب بخوری.مامان قربونت بره.پسرم بزرگ شد.خدایا شکرت.خدایا ازت ممنونم.امروز برا کته ی ابکی دادم البته 2 قاشق.بعد بیسگویت مادر خوردی.خیلی هم دوست داشتی. خودت بیسگویت خوردی.اول که گاز زدی تعجب کردی بعد با اون لثه های نازت شروع کردی به جویدن.اینقدم تعجب میکردی.بعد اب نوش جان کردی در اخرم میخواستی بشقاب و بخوری تو رورئک میذارم بهت غذا میدم که صندلی غذا هم میشه.خودش زیر انداز داره و جای غذا.اینقدم خوشحال میشی وقتی میذارمت رو روروئک.ولی زیاد نمیذارمت.دکتر گفت زیاد نذاریمت.خیلی دکتر خوبی داری به همه چی دقت میکنه.خدا حفظش کنه عکسای متفرقه ...
24 بهمن 1392

5 ماهگی مبارک گلم

سلام عشق مامان.اخ که چقدر دوست دارم.برای چکاپ پنج ماهگیت بردیم.ماشالله وزنت شده 8700.قدت شده 68.و دور سرتم 45.همشون از نمودار بالاتر بود.مخصوصا قدت.خدایا شکرت.ازکارات برات بگم.اینقدر بابارو دوست داری که .وقتی بیاد خونه و بغلت نگیره پشت سرش گریه میکنی.وقتی میبینیش بال بال میزنی.همین که میگیره بغلش نگاش میکنی و نازش میکنی.میذارمت زمین هی غلت میزنی.اگه تنهات بذارم غر میزنی و میام میبینم 180 درجه چرخیدی.تا منو میبینی دست و پا میزنی.صورتمو میارم جلو نازم میکنی و از خودت صدا در میاری.قربونت برم من.هرکی باهات حرف بزنه بهش لبخند میزنی و هیچکس و ناراحت نمیکنی.قربون مهربونیت برم من.بازم خوب شیر نمیخوری.سشوار میگیرم برمیگردی دستت و میذاری رو سشوار برا...
23 بهمن 1392

4 ماهگی مبارک

سلام عشق مامان چهار ماهگیت مبارک.عزیز دلم مامان فدات بشهنمیدونی چقدر دوست دارم.هر وقت بهت شیر میدم خدارو شکر میکنم.نکات میکنم از خوشحالی گریم میگیره.مامانم شبا خوب نمیخوابی.هر نیم ساعت یکبار بیدار میشی. از شدت بیخوابی شبا گریه میکنم.ولی وقتی قیافه ی نازتو میبینم همه خستگیام در میره.بدون عاشقانه من و بابا دوست داریم.حاضریم هر اتفاقی برامون بیفته ولی تو طوریت نشه.انشالله یه روز اقا میشی افتخار من وبابات میشی تموم زحمتامون جبران میشه.فقط ازت میخوام کاری کنی همه بگن خدا پر مادرت و بیامرزه.یک حسی بهت دارم که با هیچی قابل مقایسه نیست.فکر میکنم اگه بازم بچه دار شم و به اندازه ی تو دوستش داشته باشم بهت ظلم کردم واسه چکاپ چهار ماهگیت بردم وزنت س...
19 بهمن 1392

17 هفتگی

سلام عزیز دلم.مامان فدات شه.خیلی وقته وقت نکردم بیام برات بنویسم بس که شلوغی میکنی.کوچولوی من بزرگ شدی و اداهات شیرینتر.چند وقته با دستای کوچولوت بازی میکنی.نگاشون میکنی.با انگشتات بازی میکنی بعد میبری تو دهنت محکم دستات و مک میزنی طوری که عق میزنی.من قربونت برم عق زدنت چیه؟دستای خودته.وقتی از چیزی خوشت بیاد دستت و دراز میکنی بگیری.وقتی باهات حرف میزنم قرقر خرخر میکنی محکم جیغ میکشی.منم میگم سرم داد نزن چند وقته شبا ساعت به ساعت بیدار میشی.نمیدونم چرا؟بعضی وقتا از خستگی گریم میگیره.ولی وقتی شیر خوردنت و نگا میکنم تموم خستگیم در میره.دو روزه هم عادت پیدا کردی ساعت 3 میخوابی.خیلی خسته میشم.انشالله بزر گ میشی اقا میشی زحمتهای مامان جبران میش...
9 دی 1392

3 ماهگی مبارک

سلام کوچولوی من.عاشقتم.قربونت برم من.عزیز دلم شدی.خدا نگهدارت باشه.سه ماهه شدی گلم.3 ماهگیت مبارک.وزنت شده 6750.قدت شده 62.دور سرتم شده 42.ماشالله به عزیز دلم.مامان مریض شد نتونستم بیام برات بنویسم.قراره واسه ماهگرد 3 ماهگیت ببریمت اتلیه.البته مطمئنم عکاس نمیتونه ازت عکس بگیره از بس که ورجه وورجه میکنی.خیلی شلوغیییییییی.وای به حال مامان.از کارای جدیدت بگم دستات با ولع میخوری.بعضی وقتا همچی دستت و میکنی تو دهنت که حالت بهم میخوره.الهی من قربونت برم.بعضی وقتا هم اول دستات و مزه مزه میکنی بعد میخوری.وقتی قلقلکت میدیم ذوق میکنی و میخندی.وقتی صدات میکنیم بر میگردی و زیرچشمی نگاه میکنی.مامان مریض شده بود.چند روز خاله و مامان جون و بابا کارای تو&nb...
25 آذر 1392

12 هفتگی

سلام پسرم.گلم عاشقتم.ماشالله بزرگ شدی.خوش اخلاقتر شدی.دیروز برای اولین بار 92/9/10 قهقهه زدی.مامان جون برات عروسک خریده بود.باهات بازی کردم قهقهه زدی.قربونت برم من.چه خوشگل میخندی گلم. چند روز پیش مریض شده بودی.تب داشتی و همه جات درد میکرد.تا صبح نخوابیدی من و بابا هم تا صبح با تو بیدار بودیم.دلم برات میسوخت   اینجا هم شکمت درد میکرد گریه میکردی چشت به لوستر افتاد گریت قطع شد بعد بهم خندیدی بعد با تعجب دوربین و نگا کردی   اینجا هم لباسای عروسکتو تنت کردم که اندازت نشد   اینجا هم حموم بودی عکسای متفرقه   ...
11 آذر 1392

69 روزگی

سلام عزیز دل من.ببخش با تاخیر برات مینویسم.اینترنتم قطع بود.2 ماهگیتم گذشت نازم.روز به روز خوشگلتر و باهوشتر میشی.چند وقته روزا خوب غذاتو نمی خوری و من عصبانی میشم.ولی شبا خیلی خوب غذا میخوری.خنده هات بیشتر شده.وقتی باهات حرف میزنیم جواب میدی.دستاتو  بگیریم جیغ میزنی از بس که ذوق میکنی.عاشق فرش و مبل و لوستر هستی.وقتی گریه میکنی همیکه چشات به مبل میفته گریتو قطع میکنی و با تجب نگا میکنی.هر دفعه انگار بار اولته داری میبینی عاشقتم.وقتی رو کریر میذارمت سر و گردنتو یکم میاری جلو.انگار میخوای پاشی.رو پاهات میتونی بیاستی.احساس میکنم نو میشناسی.اصلا پسمل ناز من انیشتنه واسه واکسن دو ماهگیت برده بودموزنت شده 5800 و قدت شد0 58 و دور سرت39.واسه ...
24 آبان 1392